شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

پیشنهاد بدید

بعد از خوندنش یک اسم پیشنهاد بدید لطفا، ممنون


یکی بود یکی نبود، زیر آسمون شهر ما، شخصیت قصه ی ما تنها بود

شخصیت قصه ی ما یک گوشه ی این سرزمین نشسته بود

مثل هر روز داشت کارش رو انجام میداد، کارهای همیشگیش رو

تا اینکه یک روز، یکی از روزهای خوب خدا، اون از جلوش رد شد

و از اون روز بود که این شخصیت قصه ی ما دلش پرکشید و با اون رفت

هر روز چشمش رو میدوخت به بیرون و منتظر اون میموند

هر روز یکم از کارش دست میکشید و خیره میشد به بیرون و اون هر روز بدون کوچکترین توجهی به این رد میشد و میرفت

هر روز بدون اینکه کوچکترین حرفی بزنه خیره میشد به پیاده رو و اون فقط رد میشد و کاش یک نگاهی هم به اینور شیشه میکرد

 روزها از پی هم گذشت و این هر روز از پشت شیشه به اون خیره میشد

این دیگه میدونست که اون همیشه ساعت ۲ میره خونش و همیشه آرزو میکرد یکبار به مغازشون سر بزنه

این شخصیت قصه ی ما هر شب با این آرزو میخوابید که شاید فردا اون بیاد به مغازه

آرزو میکرد که ای کاش میتونست بره بیرون و دست اون رو بگیره و بیاره توی مغازشون

ولی حیف که اون با مامانش از مدرسه به خونه برمیگشت

کاش راهی بود ؛ و با همین آرزوها شب رو میگذروند

اما اون هیچوقت به مغازشون نیومد

 و ...
ادامه مطلب ...

کاش و کاش و کاش

مردم عزیز سرزمینم
کاش به جای گداپروری، فرزندپرور بودیم
کاش به جای مرده پرستی، خداپرست بودیم
کاش به جای خودخواهی، عدالت خواه بودیم
کاش به جای حرف بد، حرف حق میزدیم
کاش به جای قضاوت زودهنگام، سخاوت زودهنگام داشتیم
کاش به جای غرور زیادی، شعور زیادی داشتیم
کاش به جای جزیی نگری، کل نگر بودیم
کاش به جای حسرت، روزی خود را میخوردیم
کاش به جای حفظ کردن، فکر میکردیم

کاش و کاش و کاش


بیا از امروز از خودمون شروع کنیم، باید به آینده امیدوار بود

قصه های خوب برای آدم بزرگ های خوب ؟! ۱

به نام اول نویسنده‌ی داستان خلقت


- : ای بابا، دختر تو که باز اومدی این بالا. همه اون پایین منتظرتن. این کلید برق کو؟ آها

- : سارا خاموش کن اون چراغو، میخوام یکم تنها باشم.

- : تنها باش عزیزم، نترس گراهام بل با روشن شدن برق نمیاد پیشت که خدای نکرده تنهاییت به هم بخوره.

- : ادیسون.

- : کی کی؟

- : هیچی ولش کن. سارا باورت میشه؟ ۷ سال گذشت. ۷ سال مثل برق و باد گذشت.

- : آره، همین ۷ سال پیش بود که ۵۰ کیلو بودم. خیلی چاق شدم نه؟

- : سارا حوصله‌ی مسخره بازی ندارم. برو پایین پیش بقیه.

- : برم پایین چی بگم؟ بگم نادیا خانوم فیلش یاد هندستون کرده؟ اون رفته نادیا، ۷ ساله که رفته. و تو هر سال میای اینجا میشینی کنار پنجره و زل میزنی بیرون.

- : عدد ۷ رو دوست داشت، همیشه میگفت چه خوبه که جمعه ۷ امین روز هفتس. میگفت عدد ۷ براش شانس میاره.

- : خیلی اوضات بیریخته بابا. پاشو بیا بریم پایین همه منتظرن تو بیایی شمعا رو فوت کنی.

- : یادته؟ شبای تولدم تار میزد. تارش هنوز تو کمده.

- : نادیا؟! چیزی هست که من بگم و تو یادش نیفتی؟ باورم نمیشه. تو دیوونه ای دختر. اون ۷ ساله که رفته.

- : توی این ۷ سال همیشه بهش فکر کردم. انگار که باهامه. بوش هنوز توی اتاقه. بو کن.

- : ببین فردا صبح که از خواب بیدار شدی. زنگ میزنی یک آژانس میگیری مستقیم میایی مطب. خودم با دکتر هماهنگ میکنم. میدونستم دیونه ای ولی نمیدونستم تا این حد.

- : سارا !!! من دوستش داشتم. نمیتونم راحت فراموشش کنم.

- : من که رفتم پایین، تو هم بشین همون به بیرون خیره شو. نگران گراهام بلم نباش، چراغو خاموش میکنم.

- :‌ واستا اومدم.

گهی پشت زین و گهی زین به پشت

سلام

امروز ارائه داشتم برای درس برنامه سازی منطق، اسلایدهامو آماده کرده بودم، اما چون سیستم عامل لپ تاپم لینوکس بود، فلش همسرم رو قرض گرفتم تا در صورت مشکل در اتصال به پروژکتور از کامپیوتر دوستان استفاده کنم.


من رفتم سر کلاس به خوبی و خوشی با لپ تاپ خودم ارائه دادم و برگشتم خونه. اما نکته ی جالبش میدونید کجاست؟


به جز من سه نفر دیگه ارائه داشتند و سیستم عامل لپ تاپشون هم ویندوز بود، اما همشون با لپ تاپ من ازائه دادند و چون فلش نداشتند از فلش همسر من استفاده کردند. چون سیستمشون با پروژکتور مشکل داشت.


از قدیم گفتند:


گهی پشت زین و گهی زین به پشت

بدن های وحشی !!!!!!!

سلام

چیه؟ تعجب کردید؟ چه چیزی باعث تعجب شده؟ چی؟ اسم پست؟ عجیبه؟ آها ، آخه ترجمس. ترجمه ی چیه؟ خب ترجمه ی Wild Bodies . چی؟ یعنی که چی؟ یعنی اینکه این یه مبحثیه عمیق که ما هم خودمون نفهمیدیم


اما در کل میخوام بگم که اگه این چند وقت نبودم، رمقی نبود از بس که تو این دانشگاه مقاله میخونیم و درس. همین یکی از این موضوعاتی که داریم روش میفکریم همینه. همین Wild Bodies دیگه.


اصلا میدونی موضوعش چیه؟ نمیدونی؟ منم چیز زیادی نمیدونم. فقط میدونم یک سری ربات دیونه هستن که خودشونو میزنن به در و دیوار، حالا ما باید به راه راست هدایتشون کنیم. کاربرد های زیادی میتونه داشته باشه، نه؟ اگه کاربردی پیدا کردید به منم بگید. شاید کمکی در حل معضل پایان نامه انجام بدید.


با تشکر از توجه گرامتان