شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

به مناسبت پایان دوره ی دانش آموزی

چند ساعتی بیش تر تا طلوع خورشید نمانده، ساعت کار خودش را می کند و مسئول گذر زمان نیست ؛ چقدر سخت است روز آخر ، روزی که باید از دوستانت چه خوب و چه بد جدا شوی ، روزی که خورشید بر عکس دیگر روزها ظالم می شود و زودتر طلوع می کند. این روزهای آخر در زندگی ما زیاد است اما این روز با همه ی روز آخرها فرق دارد، باید با دوران دانش آموزی خداحافظی کنی، دورانی که شاید دیگر به شکل قدیم تکرار نشود، دورانی که بیش تر اوقات عمرت را در کنار دوستانت بودی و می خندیدید بر کوچکترین غم ها ؛ حال خورشید که در تمام آن روزها به همراه ما می خندید ، اکنون با ما دشمن شده و سعی دارد گذر زمان را سرعت بخشد. 

 

اما این گناه خورشید نیست ، همیشه باید منتظر روز آخری باشی، روزی که حتی دیگر تلفن هم کارساز نخواهد بود، روز مرگ و جدایی از همه ی مادیات و پیوستن روحت به حق. 

 

هرگاه که به مرگ فکر می کنم ، می بینم که ساعت و خورشید گناهی ندارند ، بلکه همیشه پایان ، آغاز یک اتفاق جدید است ؛ همانطور که در پایان نماز سلام می کنیم به زندگی تازه تر از قبل. 

 

و بالأخره طلوع می کند تا جانی دوباره بخشد به حیات کهنه ی من و دیگران. درست است که امروز ، روز آخر مدرسه است اما شاید دلیل این است که آینده ای روشن تر در انتظار است. پس چنین غمی در مقابل چنین آینده ای آنچنان کوچک است که بهتر است به جای اینکه با صورت های خیس اشک با یکدیگر خداحافظی کنیم ، با یک لبخند و آرزوی موفقیت و دیدار دوباره خداحافظی کنیم. 

خرداد 87