شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

سال نو مبارک !‌ ! !

فرا رسیدن سال ۱۳۸۹ (‌تا ساعتی دیگر ) را به همه ی شما دوستان عزیز و خانواده های گرامیتان و تمام مردم ایران زمین تبریک عرض می کنم.



سالی خوب و خوش پر از موفقیت برایتان آرزو مندم.

موفق و شاد باشید.

م.ع.ت

پرسش

پرسید : ما عاشقیم؟


پاسخ دادم : ما خود عشقیم تنها مدتی است که جدا افتاده ایم و دوباره به هم می پیوندیم.

فال حافظ

امشب یکهو دلم خواست که یک فال حافظ بگیرم :


ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد *** دل رمیده ی ما را رفیق و مونش شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت *** به غمزه ی مسئله آموز صد مدرس شد

به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا *** فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست *** گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

طرب سرای محبت کنون شود معمور *** که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا *** که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود *** که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد

ز راه میکده یاران عنان بگردانید *** چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد

خیال آب خضر بست و جام کیخسرو *** به جرعه نوشی سلطان ابولفوارس شد

چو زر عزیز وجود است نظم من آری *** قبول دولتیان کیمیای این مس شد

از خون جوانان وطن لاله دمیده

این هما شعر عارف قزوینی هست که فکر کنم وزنش ربطی به شعر قبلی نداشته باشه

آخه خودم خیلی وقت پیش این شعر رو خونده بودم و درست توی زهنم نبود. البته شاید هم ربط داشته باشه ، دوستان کمک بفرمایند.

--------------------

هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد

از ابر کرم خطه ری رشگ ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده

در سایه گل، بلبل ازین غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی‌گرت از خاک وطن هست، به سر کن

غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

از دست عدو ناله من از سر درد است
اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است


جانبازی عشاق نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست کنون ، وقت نبرد است

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

عارف ز ازل تکیه بر ایام ندادست
جز جام به کس، دست چو خیام ندادست

دل جز به سر زلف دلارام ندادست
صد زندگی ننگ به یک نام ندادست


چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ