شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

کنکور

 

کنکور

دیگه کم سر میزنم ، یکهو دیدی ۲۰ تا نظر جمع شد بعد یک ماه یا یک هفته اومدم و جواب داد.

 

ولی حداقل یک ماه رو سر میزنم.

فعلاً خداحافظ تا بعد

( راستی این عکس من نیست ها ، از یه جا سرقت کردم )

باز آمد بوی ماه مدرسه

اتاقم

اتاق رو میبینی؟ مثل یک دسته گل ، مرتب

البته از اولش اینطوری نبوده ها ، برای عکس اینجوری شده.

حالا راجع به چی می خواستم حرف بزنم؟ می خواستم بگم دیگه تابستون داره تموم میشه و وقت مدرسه است ؛

اولاً اگر اتاقتون مثل مال من آشغال دونی بوده بشینید تر و تمیزش کنید که برای سال تحصیلی جدید یک اتاق دلباز داشته باشد که آدم درس می خونه حال کنه.

دوماً واسه اونایی که امسال مثل ما کنکوری هستند ، بابا یه امسالو از خیر وبلاگت بگذر فوقش ۱ روز در ماه یا ۱ روز در هفته بیا یه سر بهش بزن و برو سر درست. اونوقت بعد کنکور برو کافی نت تا می تونی از اینترنت استفاده کن.

حالا اونایی که مدرسه نمیرن چی؟ خوب اونا هم اگر اتاقشون به هم ریختس تر و تمیزش کنن ، حالا حتماً لازم نیست تا عید صبر کنی که

همین !

فال حافظ

منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن /// منم که دیده نیالئده ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم /// که در طریقت ما کافریست رنجیدن

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات /// بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست /// بدست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب /// که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه /// کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس /// که وعظ بی عملان واجبست نشنیدن

ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب /// که گرد عارض خوبان خوشست گردیدن

مبوس جز لب سافی و جام می حافظ /// که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن

فال حافظ

گوهر مخزن اسرار همانست که بود

حقه ی مهر بدان مهر و نشانست که بود

***

عاشقان زمره ارباب امانت باشند

لاجرم چشم گهربار همانست که بود

***

از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح

بوی زلف تو همان مونس جانست که بود

***

طالب لعل و گوهر نیست و گر نه خورشید

همچنان در عمل معدن و کانست که بود

***

کشته غمزه خود را بزیارت دریاب

زانکه بیچاره همان دل نگرانست که بود

***

رنگ خون دل ما را که نهان میداری

همچنان در لب لعل  تو عیانست که بود

***

زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند

سال ها رفت و بدان سیرت و سانست که بود

***

حافظا باز نما قصه خونابه ی چشم

که برین چشم همان آب روانست که بود

سفر عظیم حج

کعبه

این بار می خواهم یک چیزی از خودم بنویسم ،‌ یک خاطره:

صبح سر صف ایستاده بودیم که بخش نامه ی حج دانش آموزی رو اعلام کردند ، منم که از سال اول دبیرستان به خودم قول داده بودم که سال سوم حتماً ثبت نام می کنم ، به ذوق و شوق خاصی رفتم و اسمم رو نوشتم و تازه فهمیدم سفر حج رفتن به همین راحتی ها هم نیست ؛ باید یه جزوه بخونی ، امتحان بدی و اگر قبول شدی ...

بالأخره روز امتحان فرا رسید، من استرس داشتم چون از طرفی امتحان ورودی زبان را می پیچوندم و هم همین دیروز جزوه رو یک بار خونده بودم. خلاصه رفتیم اداره ی آموزش و پرورش ( بدون هیچ مربی ، بهمون گفتن خودتون برید اونجا ) و پس از حضور و غیاب و قرائت قرآن توسط خودمان آزمون شروع شد. آزمون سختی نبود ولی ۴ تا سوال را غلط جواب دادم در حالی که افرادی بودند که همه ی سوالات را درست جواب داده بودند. خلاصه ناامید رفتم خونه و می دونستم که قبول نمیشم اما ...

نمی دونم توی مدرسه بهم گفتند یا با خونه تماس گرفتند و بابام بهم گفت ولی خیلی خوشحال شدم که توی این آزمون قبول شدم. کم کم  جلسه و دنبال پاسپورت رفتن و ... شروع شد و از طرفی هم امتحانات نهایی سال سوم.

تابستون شده بود و هر لحظه آماده بودم برای اردوی آموزشی ، بالأخره بعد از کنکور دانشگاه آزاد ( آزمایشی ) زنگ زدند و گفتند فلان روز ، صبح بیایید سازمان دانش آموزی منطقه که بریم اردوگاه شهید چمران، خلاصه روز موعود فرا رسید و رفتیم اردوگاه ، یک سری توضیحات از طرف مدیر کاروان و بعد از ناهار و فوتبال ایران رئیس سازمان دانش آموزی و بعد از اون هم باز آقای منصوریه ( مدیر کاروان ) و آقای متین ( معاون ) و مربیان محترم آقایان : واعظی ، کیهان فر ، اسکندری صحبت کردند و شب هم حاج آقا تراشیون تشریف آوردند و کمی صحبت کردند و شب همگی همانجا ماندیم و فردا صبح بعد از صبحانه باز حاج آقا تراشیون اعمال را برایمان توضیح دادند.

دو هفته گذشت و پنجشنبه ی قبل از سفر یک جلسه برایمان در سازمان دانش آموزی شهر تهران گذاشتند ، باز هم در این جلسه آقای منصوریه و آقای متین و دیگر عزیزان صحبت کردند. پس از آن از طرف بانک ملی یک ساک دریافت کردیم و لباس احرام نیز تهیه کردیم.

بالأخره یکشنبه ی موعود فرا رسید ، ساک رو شنبه بعد از کلاس تقریباً آماده کرده بودم و یکشنبه هم یک زنگ شیمی رو پیچوندم و سریع به خانه آمدم. بالأخره همه چی آماده شد و با پدرم به فرودگاه مهرآباد ، ترمینال ۱ رفتیم. ساعت پرواز ۹ شب بود. جمعیت زیادی بود از خانواده ها ، همه خداحافظی می کردند بعضی با لبخند و بعضی با چشمانی اشکبار ولی انگار ما بودیم که به حرف رئیس سازمان گوش داده بودیم و تنها اومده بودیم. هواپیما با کمی تأخیر آمد ولی آمد. سوار شدیم ، هواپیما شروع به حرکت کرد ( بگذریم از شیطنت های بچه ها ) و بعد از ۳ ساعت در فرودگاه بین المللی جده به زمین نشست.

هیجان همه را فرا گرفته بود ، یکی از مربیان چند تذکر را به دانش آموزان داد ( ۲ تا کاروان دانش آموزی بودیم : شهید همت و بقیع ) بالأخره از تمام بخش های اونجا مثل چک کردن پاسپورت ، تحول ساک ، اسکن کردن صفحه اول پاسپورت و ... گذشتیم و وارد جده با آن هوای شرجی اولیه شدیم. بالأخره سوار اتوبوس هایمان شدیم و به سمت مدینه به راه افتادیم.

در ساسکو یا به قولی قهوه خانه توقف کردیم و صبحانه خوردیم و سپس اولین نماز جماعت صبح را با برادران اهل تسنن به جا آوردیم. و بعد از چند ساعت به مدینة النبی رسیدیم و در یک لحظه گنبد سبز مسجد پیامبر را دیدم.

قبةالخضراء

در هتل کمی استراحت کردیم و ظهر به همراه کاروان به مسجدالنبی رفتیم ، از در که وارد شدیم محو زیبایی هنر ایتالیایی ها شدیم که مسجد را خیلی زیبا به همراه بهترین تهویه ها و سقف ها ی کشویی و چترها ساخته بودند. در ابتدای راه و قبل از ورود به حیات چتر دار ( از باب ملک فهد ) در دو طرف مسر کلمن های آب زمزم وجود دارد. به سمت بارگاه پیامبر و خانه ی حضرت فاطمه می رویم، سلامی می کنیم و از باب النساء خارج می شویم . پس از خروج حاج آقا بیگی ( روحانی کاروان ) باب جبرئیل را به ما نشان می دهد. سپس به سمت درب قبرستان بقیع به راه می افتیم ، برای فردا صبح پس از نماز صبح آنجا قرار می گذاریم و سپس به وضوخانه برای تجدید وضو می رویم و پس از آن نماز ضهر را به جماعت و نماز عصر را به جا می آوریم.

قبة الخضراء

سپس به هتل بر می گردیم و ناهار می خوریم و می خوابیم ، ساعت 4 جلسه داریم اما برای اولین جلسه خواب می مانم. کمی دیرتر به جلسه می رویم اما خوشبختانه خیلی دیر هم نشده است. بعد از ظهر به همراه یکی از مربیان پیاده به مسجد می رویم و کم کم مسیر را یاد می گیریم.

 

فردا صبح به بقیع می رویم ، من دوستانم را گم می کنم و به همین دلیل قسمت نمی شود که به داخل قبرستان راه بیابم . بر می گردم و در داخل مسجد دوستان منطقه ۱۳ را می بینم ، با آنها نماز امام زمان را به جا می آوریم و سپس زیارت آل یاسین می خوانیم که به علت تذکر یکی از وهابیون آن را نیمه کاره رها می کنیم و به هتل بر می گردیم. باز هم استراحت ، نماز ظهر ، ناهار ، استراحت و جلسه ، این بار زودتر به جلسه می روم اما باز هم کمی دیر می شود. حاج آقا تراشیون در حال صحبت هستند و سپس حاج آقا یگی باز هم به صحبت درباره ی احکام و مرجع تقلید می پردازند و سپس مراسم عزاداری داریم.

باب ملک فهد

روز بعد به زیارت دوره می رویم ، مساجد هفت گانه ، کوه احد و قبر عموی پیامبر که تنها عکسی که من دارم مربوط به مسجد قبا می باشد که آخرین مکان زیارتی ما بود و اتفاقاً یکی از هم اتاقی هایم در آنجا جا ماند که خوشبختانه با یک کاروان دیگر آمد.

مسجد قبا

زمان می گذشت و ما هم به زیارت و خرید و ... می رفتیم و یک بار هم همگی پول جمع کردیم ، یک اتوبوس گرفتیم و به مسجد شیعیان رفتیم ، تنها مسجدی که شیعیان مدینه در آن نماز می خوانند. جای خوبی بود اما متأسفانه مجبور شدم اکثر عکس ها را پاک کنم اما دو عکس باقی مانده که یکی از آنها را قرار می دهم ، آقای تراشیون به همراه دوستان منطقه ۱۳ :

مسجد شیعیان

دیگر نمی توانم چیزی بگویم جز گذشت زمان و اتمام سفر در شهر مدینه. همگی از طرفی ناراحت بودیم که شهر پیامبر را ترک می گوییم و باید با آن حضرت وداع گوییم و از طرفی خوشحال بودیم که محرم می شویم و به سمت مکه ی مکرمه به راه می افتیم. این هم چند عکس دیگر از مدینه:

قبةالخضراء

باب ملک فهد

لباس احرام پوشیدیم و به سمت مسجد شجرة رفتیم ، میقات افرادی که از شهر مدینه به سمت مکه حرکت می کنند، بعد از اذان مغرب محرم شدیم و لبیک گفتیم:

" لبیک اللهم لبیک ، لبیک لا شریک لک لبیک ، ان الحمد و نعمة لک والملک لا شریک لک لبیک "

سپس به سمت مکه به راه افتادیم ، در راه خوابیدیم تا هنگام انجام اعمال سرحال باشیم. به ساسکو رسیدیم یک نوشابه خوردیم و دوباره به راه افتادیم . وقتی بیدار شدیم در شهر مکه بودیم. اول به هتل رفتیم و سپس همه به راه افتادیم سوار اتوبوس های خط ۶ شدیم و به سمت مسجدالحرام به راه افتادیم . زیبا و عظیم بود . از باب ملک فهد وارد شدیم سرهامان را پایین انداختیم و به راه ادامه دادیم ، سپس گفتند سرها را بالا بیاورید و نگاه کنید ، در یک لحظه عظمت کعبه را دیدیم و همگی به سجده افتادیم.

کعبه

سپس از سجده بلند شدیم و شروع به انجام اعمل کردیم :

طواف به دور خانه ی خدا - دو رکعت نماز پشت مقام ابراهیم - نوشیدن آب زمزم - سعی بین که های صفا و مروه - تقصیر

سپس نماز صبح را به جماعت خواندیم، از نماز صبح های مدینه هم طولانی تر بود. سپس دو گروه شدیم گروهی به انجام بقیه ی اعمال خود که شامل طواف نساء و نمازش می شد پرداختند و گروه دوم که من هم جزوش بودم به هتل برگشتیم ، صبحانه خوردیم و در اتاق به استراحت پرداختیم. اینقدر خواب شیرین بود که تماز جماعت را از دست دادم. ناهار خوردیم و به موزه رفتیم بعد از آن هم جلسه و نماز و خرید و ... ، شب هم برای انجام اعمال باقی مانده به همراه گروه دوم به مسجدالحرام رفتیم. این هم چند عکس از موزه:

ماکت مسجدالحرام

پلکان ورودی به خانه ی خدا

مقام ابراهیم

حفاظ سنگ حجرالاسود

قسمتی از پرده ی قبلی خانه ی خدا

درب قبلی خانه ی خدا

پرده ی قبلی درب خانه ی خدا

مربوط به چاه زمزم

ماکت مسجدالنبی

با آغاز ماه شعبان درب خانه ی خدا باز شد ، با گلاب کاشان شسته شد اما متأسفانه چون ما می خواستیم برای بار دوم در ماه شعبان نیز محرم شویم زمانی به این مراسم رسیدیم که درب خانه ی خدا را می بستند ، سپس به انجام اعمال پرداختیم و این بار قبل از نماز تمام اعمال را انجام دادیم اما به علت خستگی نماز جماعت را به جا نیاوردیم و به همراه حاج آقا تراشیون به هتل برگشتیم ، نمار خواندیم ، لباس احرام از تن یرون آوردیم و صبحانه خوردیم. پس از کمی استراحت هم به زیارت دوره شامل قبرستان ابوطالب ، صحرای عرفات ، منا ، پای کوه نور و ... پرداختیم . شب هم عده ای از بچه ها به غار حرا رفتند که البته دانش آموزان منطقه ی ما نیز شب بعد رفتند که بنده به علت بیماری و خستگی نتوانستم همراهشان بروم. این هم عکس هایی از زیارت دوره :

منا

شتری در صحرای عرفات

و بالأخره این سفر هم پایان یافت و ما به سختی طواف وداع کردیم و شهر مکه را ترک نمودیم و دوباره به فرودگاه جده بازگشتیم تا به تهران بازگردیم. این هم یک شعر زیبا که در سالن اجتماعات هتل مکه ( دارالشروق ) بود.

شعر

بخشید که کیفیت عکس ها پایین بود. امیدوارم قسمت شما هم بشه.