شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

پیشنهاد بدید

بعد از خوندنش یک اسم پیشنهاد بدید لطفا، ممنون


یکی بود یکی نبود، زیر آسمون شهر ما، شخصیت قصه ی ما تنها بود

شخصیت قصه ی ما یک گوشه ی این سرزمین نشسته بود

مثل هر روز داشت کارش رو انجام میداد، کارهای همیشگیش رو

تا اینکه یک روز، یکی از روزهای خوب خدا، اون از جلوش رد شد

و از اون روز بود که این شخصیت قصه ی ما دلش پرکشید و با اون رفت

هر روز چشمش رو میدوخت به بیرون و منتظر اون میموند

هر روز یکم از کارش دست میکشید و خیره میشد به بیرون و اون هر روز بدون کوچکترین توجهی به این رد میشد و میرفت

هر روز بدون اینکه کوچکترین حرفی بزنه خیره میشد به پیاده رو و اون فقط رد میشد و کاش یک نگاهی هم به اینور شیشه میکرد

 روزها از پی هم گذشت و این هر روز از پشت شیشه به اون خیره میشد

این دیگه میدونست که اون همیشه ساعت ۲ میره خونش و همیشه آرزو میکرد یکبار به مغازشون سر بزنه

این شخصیت قصه ی ما هر شب با این آرزو میخوابید که شاید فردا اون بیاد به مغازه

آرزو میکرد که ای کاش میتونست بره بیرون و دست اون رو بگیره و بیاره توی مغازشون

ولی حیف که اون با مامانش از مدرسه به خونه برمیگشت

کاش راهی بود ؛ و با همین آرزوها شب رو میگذروند

اما اون هیچوقت به مغازشون نیومد

 و ...
ادامه مطلب ...