لطفاً از هرگونه برداشت سیاسی و ... خودداری کنید ، این متن را از ته دل خود می نویسم بدون هیچ مناسبتی.
------------------------------
ای بابا ، عجب دنیایی شده ، این همه درس خوندی ، چی شدی؟ شب و روزتو یکی کردی ، نخوردی و نخوابیدی که کنکور قبول شی و بشی دانشجو ، حالا مثلاً چه فرقی کردی؟ جز این شد که فقط اسم متغیرت از دانش آموز شد دانش جو؟ همون int بودی ، همون int هم موندی.
اصلاً میذاشتن دانش آموز ، مگه چه فرقی میکرد؟ البته بگم بعضی ها هم cast میشن به float و double و اگر جا داشت BigInteger ، اونها هم که بعضی ها هستن و ما نیستیم.
بیشتر که فکرشو میکنم میبینم بیخودی جای یکی از اون بعضی ها رو گرفتم ، من که دنبال دانش نیستم ، دوست دارم بیاموزم برای امتحان و مدرک و کار و ...
عجب دنیایی شده ، آخه چرا یک فیزیک جامدی که باید فیزیک جامد رو جستجو کنه ، میره ادبیات و فیزیک مدرسه رو دوباره آموزش میبینه؟ البته ادبیات که لازمه ، آدم کنار این درس های سخت احساساتشو از دست نمیده ، البته به شرطی که خودش از این ها سخت تر نباشه. تازه همین تحقیقات دروس عمومی هست که باعث میشه اسمت بشه دانشجو چون میری دنبال دانش و تحقیقات دیگران برای کپی.
به هر حال ، حرف آخر ما اینکه به جای اینکه به مدرک بچسبید ، به علمش عشق بورزید ، اگه میخواید واسه کنکور خودتونو بترکونید ، هدفتون مدرکش نباشه ، عشق به علم باشه که واقعاً بشید دانش جو نه دانش آموز های دانش جو نما البته + کمی تقلب اضافی. حداقل اینطوری نه جای کسی رو پر می کنید ، نه یه مدرک دارید که به درد لای جرز هم نمیخوره. به جاش میچشبید به کار.
منم دیدم کار باید از شاگردی شروع بشه و منم مثل خیلی ها کلاشم به شاگردی کردن نمی خوره ، همون پی دانش دارم میگردم. گشتم به شما هم خبر میدم که دیگه زحمت نکشید ، از همین یک شام شبی در میاد.
موفق باشید.