این بار می خواهم یک چیزی از خودم بنویسم ، یک خاطره:
صبح سر صف ایستاده بودیم که بخش نامه ی حج دانش آموزی رو اعلام کردند ، منم که از سال اول دبیرستان به خودم قول داده بودم که سال سوم حتماً ثبت نام می کنم ، به ذوق و شوق خاصی رفتم و اسمم رو نوشتم و تازه فهمیدم سفر حج رفتن به همین راحتی ها هم نیست ؛ باید یه جزوه بخونی ، امتحان بدی و اگر قبول شدی ...
بالأخره روز امتحان فرا رسید، من استرس داشتم چون از طرفی امتحان ورودی زبان را می پیچوندم و هم همین دیروز جزوه رو یک بار خونده بودم. خلاصه رفتیم اداره ی آموزش و پرورش ( بدون هیچ مربی ، بهمون گفتن خودتون برید اونجا ) و پس از حضور و غیاب و قرائت قرآن توسط خودمان آزمون شروع شد. آزمون سختی نبود ولی ۴ تا سوال را غلط جواب دادم در حالی که افرادی بودند که همه ی سوالات را درست جواب داده بودند. خلاصه ناامید رفتم خونه و می دونستم که قبول نمیشم اما ...
نمی دونم توی مدرسه بهم گفتند یا با خونه تماس گرفتند و بابام بهم گفت ولی خیلی خوشحال شدم که توی این آزمون قبول شدم. کم کم جلسه و دنبال پاسپورت رفتن و ... شروع شد و از طرفی هم امتحانات نهایی سال سوم.
تابستون شده بود و هر لحظه آماده بودم برای اردوی آموزشی ، بالأخره بعد از کنکور دانشگاه آزاد ( آزمایشی ) زنگ زدند و گفتند فلان روز ، صبح بیایید سازمان دانش آموزی منطقه که بریم اردوگاه شهید چمران، خلاصه روز موعود فرا رسید و رفتیم اردوگاه ، یک سری توضیحات از طرف مدیر کاروان و بعد از ناهار و فوتبال ایران رئیس سازمان دانش آموزی و بعد از اون هم باز آقای منصوریه ( مدیر کاروان ) و آقای متین ( معاون ) و مربیان محترم آقایان : واعظی ، کیهان فر ، اسکندری صحبت کردند و شب هم حاج آقا تراشیون تشریف آوردند و کمی صحبت کردند و شب همگی همانجا ماندیم و فردا صبح بعد از صبحانه باز حاج آقا تراشیون اعمال را برایمان توضیح دادند.
دو هفته گذشت و پنجشنبه ی قبل از سفر یک جلسه برایمان در سازمان دانش آموزی شهر تهران گذاشتند ، باز هم در این جلسه آقای منصوریه و آقای متین و دیگر عزیزان صحبت کردند. پس از آن از طرف بانک ملی یک ساک دریافت کردیم و لباس احرام نیز تهیه کردیم.
بالأخره یکشنبه ی موعود فرا رسید ، ساک رو شنبه بعد از کلاس تقریباً آماده کرده بودم و یکشنبه هم یک زنگ شیمی رو پیچوندم و سریع به خانه آمدم. بالأخره همه چی آماده شد و با پدرم به فرودگاه مهرآباد ، ترمینال ۱ رفتیم. ساعت پرواز ۹ شب بود. جمعیت زیادی بود از خانواده ها ، همه خداحافظی می کردند بعضی با لبخند و بعضی با چشمانی اشکبار ولی انگار ما بودیم که به حرف رئیس سازمان گوش داده بودیم و تنها اومده بودیم. هواپیما با کمی تأخیر آمد ولی آمد. سوار شدیم ، هواپیما شروع به حرکت کرد ( بگذریم از شیطنت های بچه ها ) و بعد از ۳ ساعت در فرودگاه بین المللی جده به زمین نشست.
هیجان همه را فرا گرفته بود ، یکی از مربیان چند تذکر را به دانش آموزان داد ( ۲ تا کاروان دانش آموزی بودیم : شهید همت و بقیع ) بالأخره از تمام بخش های اونجا مثل چک کردن پاسپورت ، تحول ساک ، اسکن کردن صفحه اول پاسپورت و ... گذشتیم و وارد جده با آن هوای شرجی اولیه شدیم. بالأخره سوار اتوبوس هایمان شدیم و به سمت مدینه به راه افتادیم.
در ساسکو یا به قولی قهوه خانه توقف کردیم و صبحانه خوردیم و سپس اولین نماز جماعت صبح را با برادران اهل تسنن به جا آوردیم. و بعد از چند ساعت به مدینة النبی رسیدیم و در یک لحظه گنبد سبز مسجد پیامبر را دیدم.
در هتل کمی استراحت کردیم و ظهر به همراه کاروان به مسجدالنبی رفتیم ، از در که وارد شدیم محو زیبایی هنر ایتالیایی ها شدیم که مسجد را خیلی زیبا به همراه بهترین تهویه ها و سقف ها ی کشویی و چترها ساخته بودند. در ابتدای راه و قبل از ورود به حیات چتر دار ( از باب ملک فهد ) در دو طرف مسر کلمن های آب زمزم وجود دارد. به سمت بارگاه پیامبر و خانه ی حضرت فاطمه می رویم، سلامی می کنیم و از باب النساء خارج می شویم . پس از خروج حاج آقا بیگی ( روحانی کاروان ) باب جبرئیل را به ما نشان می دهد. سپس به سمت درب قبرستان بقیع به راه می افتیم ، برای فردا صبح پس از نماز صبح آنجا قرار می گذاریم و سپس به وضوخانه برای تجدید وضو می رویم و پس از آن نماز ضهر را به جماعت و نماز عصر را به جا می آوریم.
سپس به هتل بر می گردیم و ناهار می خوریم و می خوابیم ، ساعت 4 جلسه داریم اما برای اولین جلسه خواب می مانم. کمی دیرتر به جلسه می رویم اما خوشبختانه خیلی دیر هم نشده است. بعد از ظهر به همراه یکی از مربیان پیاده به مسجد می رویم و کم کم مسیر را یاد می گیریم.
فردا صبح به بقیع می رویم ، من دوستانم را گم می کنم و به همین دلیل قسمت نمی شود که به داخل قبرستان راه بیابم . بر می گردم و در داخل مسجد دوستان منطقه ۱۳ را می بینم ، با آنها نماز امام زمان را به جا می آوریم و سپس زیارت آل یاسین می خوانیم که به علت تذکر یکی از وهابیون آن را نیمه کاره رها می کنیم و به هتل بر می گردیم. باز هم استراحت ، نماز ظهر ، ناهار ، استراحت و جلسه ، این بار زودتر به جلسه می روم اما باز هم کمی دیر می شود. حاج آقا تراشیون در حال صحبت هستند و سپس حاج آقا یگی باز هم به صحبت درباره ی احکام و مرجع تقلید می پردازند و سپس مراسم عزاداری داریم.
روز بعد به زیارت دوره می رویم ، مساجد هفت گانه ، کوه احد و قبر عموی پیامبر که تنها عکسی که من دارم مربوط به مسجد قبا می باشد که آخرین مکان زیارتی ما بود و اتفاقاً یکی از هم اتاقی هایم در آنجا جا ماند که خوشبختانه با یک کاروان دیگر آمد.
زمان می گذشت و ما هم به زیارت و خرید و ... می رفتیم و یک بار هم همگی پول جمع کردیم ، یک اتوبوس گرفتیم و به مسجد شیعیان رفتیم ، تنها مسجدی که شیعیان مدینه در آن نماز می خوانند. جای خوبی بود اما متأسفانه مجبور شدم اکثر عکس ها را پاک کنم اما دو عکس باقی مانده که یکی از آنها را قرار می دهم ، آقای تراشیون به همراه دوستان منطقه ۱۳ :
دیگر نمی توانم چیزی بگویم جز گذشت زمان و اتمام سفر در شهر مدینه. همگی از طرفی ناراحت بودیم که شهر پیامبر را ترک می گوییم و باید با آن حضرت وداع گوییم و از طرفی خوشحال بودیم که محرم می شویم و به سمت مکه ی مکرمه به راه می افتیم. این هم چند عکس دیگر از مدینه:
لباس احرام پوشیدیم و به سمت مسجد شجرة رفتیم ، میقات افرادی که از شهر مدینه به سمت مکه حرکت می کنند، بعد از اذان مغرب محرم شدیم و لبیک گفتیم:
" لبیک اللهم لبیک ، لبیک لا شریک لک لبیک ، ان الحمد و نعمة لک والملک لا شریک لک لبیک "
سپس به سمت مکه به راه افتادیم ، در راه خوابیدیم تا هنگام انجام اعمال سرحال باشیم. به ساسکو رسیدیم یک نوشابه خوردیم و دوباره به راه افتادیم . وقتی بیدار شدیم در شهر مکه بودیم. اول به هتل رفتیم و سپس همه به راه افتادیم سوار اتوبوس های خط ۶ شدیم و به سمت مسجدالحرام به راه افتادیم . زیبا و عظیم بود . از باب ملک فهد وارد شدیم سرهامان را پایین انداختیم و به راه ادامه دادیم ، سپس گفتند سرها را بالا بیاورید و نگاه کنید ، در یک لحظه عظمت کعبه را دیدیم و همگی به سجده افتادیم.
سپس از سجده بلند شدیم و شروع به انجام اعمل کردیم :
طواف به دور خانه ی خدا - دو رکعت نماز پشت مقام ابراهیم - نوشیدن آب زمزم - سعی بین که های صفا و مروه - تقصیر
سپس نماز صبح را به جماعت خواندیم، از نماز صبح های مدینه هم طولانی تر بود. سپس دو گروه شدیم گروهی به انجام بقیه ی اعمال خود که شامل طواف نساء و نمازش می شد پرداختند و گروه دوم که من هم جزوش بودم به هتل برگشتیم ، صبحانه خوردیم و در اتاق به استراحت پرداختیم. اینقدر خواب شیرین بود که تماز جماعت را از دست دادم. ناهار خوردیم و به موزه رفتیم بعد از آن هم جلسه و نماز و خرید و ... ، شب هم برای انجام اعمال باقی مانده به همراه گروه دوم به مسجدالحرام رفتیم. این هم چند عکس از موزه:
با آغاز ماه شعبان درب خانه ی خدا باز شد ، با گلاب کاشان شسته شد اما متأسفانه چون ما می خواستیم برای بار دوم در ماه شعبان نیز محرم شویم زمانی به این مراسم رسیدیم که درب خانه ی خدا را می بستند ، سپس به انجام اعمال پرداختیم و این بار قبل از نماز تمام اعمال را انجام دادیم اما به علت خستگی نماز جماعت را به جا نیاوردیم و به همراه حاج آقا تراشیون به هتل برگشتیم ، نمار خواندیم ، لباس احرام از تن یرون آوردیم و صبحانه خوردیم. پس از کمی استراحت هم به زیارت دوره شامل قبرستان ابوطالب ، صحرای عرفات ، منا ، پای کوه نور و ... پرداختیم . شب هم عده ای از بچه ها به غار حرا رفتند که البته دانش آموزان منطقه ی ما نیز شب بعد رفتند که بنده به علت بیماری و خستگی نتوانستم همراهشان بروم. این هم عکس هایی از زیارت دوره :
و بالأخره این سفر هم پایان یافت و ما به سختی طواف وداع کردیم و شهر مکه را ترک نمودیم و دوباره به فرودگاه جده بازگشتیم تا به تهران بازگردیم. این هم یک شعر زیبا که در سالن اجتماعات هتل مکه ( دارالشروق ) بود.
بخشید که کیفیت عکس ها پایین بود. امیدوارم قسمت شما هم بشه.
سِر آرتور کونان دویل نویسنده و پزشک اسکاتلندی است که شهرت خود را مدیون خلق شرلوک هلمز، کارآگاه خصوصی بسیار مشهور، است.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
معلوم شد از کجا ورداشتمش دیگه :D
لینک سایتش هم این بغل هست.
این هم اسم کتاب های تن تن فقط انگلیسی هست به خاطر اینکه می خواستم عکس جلد کتاب رو هم ببنید.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
در سالهای اولیه انتشار مجموعه کتابهای تنتن، مضامین نژادپرستانه و یا مضامینی که در آنها از استعمار اروپائیان ستایش میشد، مورد انتقاد سازمانهای حقوق بشر و ضداستعماری قرار گرفت و سرانجام هرژه این انتقادات را پذیرفت و از دهه ۱۹۳۰ به بعد داستانهای کتابهای تنتن لحن متفاوتی پیدا کرد و حامل پیامهای بشردوستانه شد. اولین کتابی که چهرهای جدی و سیاسی از تنتن ارائه داد کتاب گل آبی بود که در سال ۱۹۳۶ به چاپ رسید. در این کتاب که برخی آن را یکی از بهترین کارهای هرژه میدانند، هرژه مطالعات تاریخی وسیعی در مورد تاریخ جنگ چین و ژاپن انجام داد و از کمکهای دوست خود ژانگ جونگرن که یک دانشجوی چینی در بلژیک بود بهرهٔ زیادی برد. وی برای قدردانی از کمکهای دوستش شخصیت چونگ چن چنگ را در کتاب گل آبی بر مبنای او آفرید.
در این کتاب هرژه از ژاپن و تلاش استعمار غرب و شرق برای به بردگی کشیدن تودههای مردم مخصوصاً در کشور چین انتقاد شدید کرد. اما همین انتقادهای تند که در این کتاب از ژاپنیها به عمل آمد باعث نوعی کلیشه شد که ژاپنیها افرادی گناهکار و بیرحم هستند.
بعدها هرژه تغییراتی در چاپهای بعدی از کتابهای اولیهاش که مضامینی نژادپرستانه داشتند ایجاد کرد. برخی از این تغییرات به تقاضای ناشران کتابها صورت گرفت که برای نمونه میتوان از تغییر رنگ پوست سیاهپوستان بزهکار به سفید در نقاشیهای کتاب تنتن در آمریکا نام برد که به تقاضای ناشر آن در آمریکا صورت گرفت و یا در کتاب ستارهٔ اسرارآمیز به یک آمریکایی بزهکار و بدذات به نام آقای بلومن اشتاین اشاره شد که یک نام فامیل کاملاً یهودی است. در چاپهای بعدی کتاب ستاره اسرار آمیز، هرژه نام وی را به آقای بوهل وینکل که نامی ساختگی است تغییر داد.
در سال ۱۹۷۹ اداره پست بلژیک تمبر یادبود تنتن را برای اولین بار در جهان منتشر کرد. این اولین بار بود که کشوری به انتشار تمبر از سری ماجراهای کمیک استریپ یا نقاشیهای دنباله دار اقدام میکرد.
بعدها در تاریخ ۸ اکتبر ۱۹۹۹ پست سلطنتی هلند اقدام به چاپ تمبرهای یادبودی از سری ماجراهای تنتن کرد. سری کامل تمبرها بعد از فقط چند ساعت همگی به فروش رفت و از روز بعد نایاب شد.
در سال ۲۰۰۴ ضرابخانه ملی بلژیک به مناسبت هفتاد و پنجمین سالگرد چاپ مجموعه کتابهای تنتن و میلو اقدام به ضرب ۱۰٬۰۰۰ سکهٔ یادبود ماجراهای تنتن و میلو به قیمت هر عدد سکه ۱۰ یورو کرد که آنها نیز در مدت چند ساعت نایاب شدند.