گوهر مخزن اسرار همانست که بود
حقه ی مهر بدان مهر و نشانست که بود
***
عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همانست که بود
***
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جانست که بود
***
طالب لعل و گوهر نیست و گر نه خورشید
همچنان در عمل معدن و کانست که بود
***
کشته غمزه خود را بزیارت دریاب
زانکه بیچاره همان دل نگرانست که بود
***
رنگ خون دل ما را که نهان میداری
همچنان در لب لعل تو عیانست که بود
***
زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند
سال ها رفت و بدان سیرت و سانست که بود
***
حافظا باز نما قصه خونابه ی چشم
که برین چشم همان آب روانست که بود
سلام مت جووووووونم!!
خوبی؟؟
میسی خبرم کردی ولی نمیدونم چر هیچوقت از حافظ خوشم نیومده!!
یه جورایی مبهمه!!
تاتا
سلام
مرسی
خواهش می کنم
شاید
سلام مت جووووووونم! خوبی؟؟
آپم بپر بیا!!
تاتا
چشم
سلام
چقدر زیبا
من عاشق حافظم:)
سلام
منم تقریباً همینطور
سلام دوست من
امید وارم حالت مثل همیشه خوب باشه.
وبلاگ خوبی داری .
*******************
یه روز اومدی، مثل موج دریا
بوی پیرهنت، مثل حواب و رویا
سایه های ما، رو شنهای ساحل
پا به پا بی صدا، غرق تمنا
یه روز اومدی، تو سکوت دردم
سر به راه شد این، دل دوره گردم
حالا چی شده، که می خوای جدا شی؟
چی شده ، تو بگو من چه کردم؟
************************
موفق و سربلند باشی خوبم
خدا نگهدار.مواظب خودت باش
سلام
مثل همیشه خوبه ، ممنون
بازم ممنون
****************
شعر بسیار زیبایی است
****************
متشکرم
خدانگهدار
حتما
سلام وبلاگ قشنگی داری به ما هم سر بزن اگه اهل معماری هستی...
چشم ، حتماً سر می زنم