...
اما باد دوباره وزیدن آغاز کرد. باد شرق بود ، بادی که از آفریقا می آمد. بوی صحرا را نمی آورد ، تهدید هجوم مورها را نیز. به جای آن ، عطری را می آورد که او خوب می شناخت ، و نوای بوسه ای که آهسته و آهسته آمد و روی لب هایش نشست.
جوان لبخند زد. نخستین بار بود که دختر این کار را می کرد.
گفت : (( دارم می آیم فاطمه. ))
از بخش پس گفتار کتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئلیو ترجمه آرش حجازی انتشارات کاروان
شمع ها را بیافروز و میهمانی بده.
تو دوباره متولد شده ای ....
مثل پروانه ای که از پیله بیرون می آید آماده ی پرواز شو...
تو پرواز می کنی،
تا هر اوجی که اراده می کنی.
دیگر هیچ مانع و مزاحمی نمی تواند سر راه تو قرار بگیرد و
تو را از رسیدن به خواسته های واقعی زندگی باز دارد.
دست من پشتیبان توست . . .
..................................................................
جالبه . . .
امسال تولدم با اولین ۵ شنبه ی ماه رجب و
لیلة الرغائب (شب آرزو ها ) تو یک روز بود...!
HAPPY
MY
BIRTHDAY
تولدتون مبارک!
اول هستیم آیا؟!
خیر
می دونستم اول نیستما! D:
اِ ؟!
خودت بهم گفته بودی! (;
بلی ، بلی :دی
"فاطمه" کیست آیااااااااااااااااااااااا ؟!
فاطمه ، فاطمه است دیگر !
بسی زیبا و دل نشین
خیلی ممنونم
سلام
خیلی قشنگ بود
کتابای پائولو خودش که قشنگه هیچی پس گفتار و پیش گفتار و رو جلد و پاورقی و همه چیش هم قشنگه :دی
راستی پست صبر زروی زده شده !
سلام
بله ، ممنون
دست شما درد نکنه.
akheey, yade un ruzaii ke in ketabo khundam bekheyr...
ghashang bud!
ama monasebatesh?!
سلام
هوم؟ مناسبتش؟
همینطوری :دی
نمی خوای بیای تولد دوستت؟؟
بدو بیا [قلب]
چشم
شما را نشناختیم ها