شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

شهر MAT

شهر MAT ، شهر شماست !

حرف مردم!!!

سلام!

میدونید بحث من امروز سر چیه؟ سر حرف مردم ، طرف فلان کارو میکنه بخاطر حرف مردم ، مثلاً:


1- میزنه قیافشو چپ و چول میکنه توی عمل زیبایی بخاطر حرف مردم

2- دختر بزرگشو باید زودتر از دختر کوچیکش شوهر بده به خاطر حرف مردم

3- دخترشو زود شوهر میده به خاطر حرف مردم

4- پارتی بازی میکنه به خاطر حرف مردم

5- اصلاً به خاطر حرف مردم زندگی میکنه !!!

و ...


روی حرفم با شماس دوست عزیز که زندگیت شده "حرف مردم" ، خدای متعال 124000 تا پیامبر نفرستاده که شما بر حسب حرف مردم زندگی کنی ، اونارو فرستاده تا توی راه درست قدم برداری نه اینکه به خاطر حرف مردم ، حقی رو نا حق کنی ، گناه داره! دوباره موارد بالا رو بررسی می کنیم:


1- هرگونه آسیب به بدن خود گناه محسوب می شود.

2- محروم کردن دختر کوچک از عشق گناه محسوب می شود.

3- محروم کردن دختر از آزادی که داره گناه محسوب می شود.

4- پارتی بازی حقی را نا حق میکند و گناه محسوب می شود.

5- زندگی غیر آزادانه گناه محسوب می شود.

و ...


پس بیایید کمی عاقل بشیم!


و اما ادامه داستان :


مش رحیم 1


من الآن 10 ساله که برای آقا کار میکنم. همشونو خوب میشناسم. البته حالا فقط لیلا خانم ، دخترشون از این خانواده باقی مونده. آقا سعید که توی اون تصادف به رحمت خدا رفت ، حاج خانومم یک سال نکشید که دغ کرد و مرد. حاج آقا هم که اینطوری شد. به نظر من که آقا خودکشی نکرده. یعنی چی؟ هر کسی که رگشو زده بودن یعنی خود کشی؟ پس لابد امیر کبیر هم خودکشی کرده؟ اصلاً آقا اینقدر اهل نماز و روزه بود که این گناها ازش بعید بود. این کارا مال جوونای عاشق پیشس. آقا دشمن که زیاد نداشت ولی همین دامادش ، فرامرز خان ، یک بار آقا رو تهدید کرده بود. ایشون زیاد اهل معاشرت نبودن ، این قضیه ی آقا فرامرز رو هم شاگردش اومده بود گفته بود وگرنه حاجی اینقدر بزرگوار بود که نمیخواست دامادش جلوی بقیه خراب بشه.

آقا یک روز قبل از اون اتفاق منو صدا کردن و حقوقمو دادن؛ گفتم آقا ، الآن که خیلی زوده . گفتن میترسم بعدا دیر بشه. ازشون پرسیدم قراره اتفاقی بیافته؟ گفتن که چیزی نپرسم. منم پولو گرفتم و رفتم.

صبح که رسیدم با سومین زنگ طاهره خانم در رو باز کرد. پریشون بود ؛ گفت آقا رگشو زده. من دویدم توی اتاق آقا. دستشون آویزون بود و روی زمین خون جمع شده بود. یکم تو اتاق بودم و گریه کردم. بعد هم اومدم و به پلیس زنگ زدم. مطمئنم یکی آقا رو کشته.


سوالات بعد داستانی :

1- حالا به نظرتون این یک خودکشیه یا یک قتل؟

2- اگه خود کشیه ، دلیلش چی بوده؟

3- اگه قتله دلیلش چی بوده؟

4- ممکنه فرامرز آقای سلطانی رو کشته باشه؟

5- ممکنه حاجی به خاطر تنهایی خودکشی کرده باشه؟

6- آیا مش رحیم راست میگه یا دروغ؟


پی نوشت1 : خیلی ممنون از جوابای قبلتون ، قضیه داره جالب میشه!

پی نوشت2 : منتظر نظرات و جواب هاتون هستم!

پی نوشت3 : نظرتون راجع به حرف مردم چیه؟


دعای امروز :

خدایا! به همه ی مردم عقل بده تا پیرو حرف تو باشن ، نه حرف مردم! تا حقی نا حق نشه!



نظرات 6 + ارسال نظر
Mahsa_23 پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:41 ق.ظ http://www.mahsa23.blogfa.com

با این تعاریف : حرف مردم = گناه :دی !
ولی خب قبول دارم که هرکی باید برا خودش زندگی کنه اما چون در کنار مردمه در هر حال حرف اونا رو مخ اینام تاثیر داره ...

1- قتل
2- نبوده دیگه !
3- آخه طاهره خانوم تابلو قاتله :دی
4- نه خیر !
5- بعید میدونم ! آخه حاجی نماز میخونه :دی
6- راست میگه

آمــــــــــــــــــین

سلام!
بله ، اما آدم باید عقل داشته باشه !

ممنون از جواب ها!

موفق باشید!

morteza پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ب.ظ


پاسخ گویی به سوالات بعد داستان
قتل
دلیلش می تونه پول باشه ، یا خصومت شخصی یا ...
4. هر چیزی امکان داره ، باید تحقیقات بیشتری به عمل آورد بعد نظر بهتری میشه داد
5. به نظر من که نه. ممکن نیست
6. بازم هر چیزی ممکنه. ممکنه دروغ هم گفته باشه. اگه کلا که راست گفته باشه معلومه اون بی گناهه ولی خب هر کی از خودش دفاع میکنه و نمیگه گناه کاره.
این سوالا که می پرسی کلا رو اما و اگر و شاید و ممکن است و اینا می چرخه ، واسه این جور سوال پرسیدن ها تا حدودی زوده فعلا.
داستان اونقدر که باید جذاب نیست. یه کاریش بکن
حرف مردم؟ من که باهاشون کاری ندارم. معمولا کار خودمو می کنم و اصلا تو خونه که به این رفتار مشهورم.همه می دونن که حرف مردم واسم اهمیتی نداره
ولی به هر حال ما تو اجتماع زندگی میکنیم و ناگزیریم برخی چیزا رو رعایت کنیم. به مردم احترام می ذاریم به حرفاشون هم همین طور. ولی اجازه نمیدیم آزادیمون رو اَزَمون بگیرن.
پوزش بابت این همه تاخیر. من می خواستم بیام ولی اون نمی خواست :دی

سلام!
خیلی ممنون مرتضی جان!
خواهش میکنم!

خاطره جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:40 ب.ظ http://mynemesis.blogfa.com/

حرف مردم مال آدمای بی اعتماد به نفسه!
من خودم هر کاری بخوام می کنم. چون مردم همیشه حرفی برای گفتن دارند. دور از جون شما پس به جهنم بذار هر چی می خوان بگن!
رگشو زده که همه جا رو به گند کشیده که! همه خونه زندگیمون نجس شد! :دی
فکر کنم خون باعث شده هیچ اثر انگشتی نمونه حتی مال خود مقتول
چه با حال میشه که مش رحیم و طاهره قاتل باشن نه؟

سلام!
ممنون از نظرتون!
شاید باشن ، نمیدونم!

موفق باشید!

ایمان جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ب.ظ http://www.beautifulmind2.persianblog.ir

سلام.
لعنت به حرف مردم که هرچی میکشیم از همین حرف مردمه!!!
به حرف مردم که نمیشه زندگی کرد!
1-قتل
2-....
3-هنوز نامشخص تو ذهنم!
4-هر چیزی ممکنه!
5-ابدا!
6-50-50!

سلام!
بله!
ممنون از جوابات!

ر.ا.ز دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ http://katibeieraz.blogfa.com

مشکل کجاست؟ می خوای زودتر از خواهر بزرگه شوهر کنی؟ :دی
شوخی کردم ببخشید
کم میام نت
دوست دارم داستانت رو بخونم اما بلاگت قاطی پاطیه کاش یه جوری میشد فهمید اول و اخرش کجاست
راستی ممنون بابت تعریفی که از نوشتم کردی . لطف داری
راستی خوبی؟
فعلن

سلام!
داستان از کارآگاه محمدی شروع میشه ، توی مطلب "تقلب"!
خواهش می کنم!
ممنون!
موفق باشید!

جواد دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ب.ظ http://www.beautifulmind2.persianblog.ir

اااااا! حواسم نبود! این نظر قبلی برای منه ها! اسم ایمان رو اشتباهی وارد کردم! ایمان برای یه چیز دیگه بود :D

میدونم! یاد استاد ایمانی افتادی
موفق باشید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد